داستان من...
فردین ترکفر
داستان ورشکستگیم و تجربه ۱۰ سالهام رو برات نوشتم! لطفا تا انتهاش بخون و نظرتو بهم بگو
تا حالا به این فکر کردید که چطور یه شکست سنگین میتونه باعث بشه خودت رو عمیقتر بشناسی…؟ من توی ۲۷ سالگی همه چیزم رو از دست دادم و منفیِ منفی شدم! و اینها درسهایی هستن که توی مسیر پیدا کردنِ مجددِ خودم یاد گرفتم…
وقتی ورشکست شدم و مجبور شدم که خونم در تهران رو بفروشم، احساس میکردم که دنیا تموم شده… توی اون لحظات آشفته و پر استرس، به دنبال یه کلامِ آروم میگشتم تا همدم اون روزهام باشه؛ و اون آرامش رو در مولانا و حافظ و قرآن پیدا کردم… روزهای سختی بود. خونهای که با عشق ساخته بودم، چشماندازهایی که برای آیندم داشتم، همه و همه در هم شکسته بود…
توی همون حال و هوا، یه شعر از دیوان شمس مولانا به گوشم خورد که میتونم به جرات بگم، نگاهم رو به زندگی تغییر داد:
“باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی، گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو.”
انگار ندایی بود برای پذیرش و به آغوش کشیدن تمامیت وجودی خودم، بدون اونکه بترسم یا بخوام ذررره ای تعلل کنم…
(کراواتی که توی عکس بالا دیدی، نتیجه همین ماجراست)
سالها گذشت و من همچنان با این شکست دست و پنجه نرم میکردم تا اینکه سال گذشته یه اتفاق استراتژیک توی زندگیم افتاد. فهمیدم زمان اون رسیده که یه تغییر اساسی توی زندگیم ایجاد کنم. با درک اینکه میخوام مسیر صحیح تر و اصولی تر رو دنبال کنم و درعین حال، به ارزشهای واقعی خودم واقعاً وفادار بمونم، تصمیم گرفتم ترید (معامله گری) رو کنار بگذارم و فقط روی چرخه اینوستینگ تمرکز کنم. این تصمیم رو نه از روی شکست، بلکه از روی آگاهی و درک این واقعیت که زندگی باید با ارزشهای والاتری هماهنگ باشه، گرفتم. این انتخاب، انگار که میخواست من رو مجددا متولد کنه و یه دیدگاه عمیق به دنیای مالی بهم بده؛ یعنی ادغام معنویت و استراتژیهای مالی…
وقتی تصمیم به کنارگذاشتن ترید گرفتم، اون رو در پیج قبلی خودم هم به اشتراک گذاشتم که چون با باورها ومنافع اکثریت در تضاد بود، با واکنشهای خیلی منفی و زننده ای مواجه شدم که اتفاقا درس ارزشمندی برام داشت… فهمیدم که ” ثروت واقعی با دارایی تو سنجیده نمی شه، بلکه با همسو کردن کارت با ارزش های درونیته که سنجیده می شه و تو باید در هر شرایطی به اون ارزشهای درونی پایبند باشی؛ حتی اگر در کوتاه مدت، به ضرر تو قراره تمام بشه…”
این تجربه ها بهم نشون داد که چالشهای بزرگ میتونن به بینشهای ارزشمندی منجر بشن.
بنظرم، ثروت نه تنها حساب بانکی، بلکه مهمتر از اون در آرامش و رضایت قلبی از خودته که معنا پیدا میکنه…
این سفر، سفری نبوده و نیست که تنها درباره موفقیتهای مالی باشه، بلکه درباره پیوند زدن عمیق با خود واقعی و دنیای اطرافمونه. من این تجربیات رو به اشتراک میگذارم تا شاید باعث بشه شما هم در مسیر موفقیت خودتون ازش الهام بگیرید و کلید راهی براتون باشه. توی این مسیر چند تا چیز خیلی عمیق یاد گرفتم:
اول اینکه هر تصمیم و انتخاب مالی، باید بازتابی از ارزشهای درونی باشه. تصمیم گرفتم از این به بعد از خودم قبل از هر تصمیمی، پرسشهای سادهای بپرسم، ولی پاسخهای عمیقی رو پیدا کنم…
دوم اینکه زندگی با صداقت به آرامش بیشتری منجر میشه… تصمیم گرفتم مسیری رو دنبال کنم که با روح و جان و ارزشهای درونیم هماهنگ باشه…
سوم اینکه دنیا مثل فواره است، گاهی بالایی و گاهی پایین… به قول امام علی (ع)، دنیا دو روزه؛ یک روز با تو و یک روز علیه تو! روزی که با تو هست مغرور نشو و روزی که علیه تو هست، ناامید و افسرده نشو…
یه چیز دیگه هم بگم و تموم؛ گاهی اوقات همه چیز سیاه بنظر میرسه…شاید فکر کنیم دیگه دفن شدیم و همه چیز تمام شده! ولی اتفاقا برعکسه! چون داریم مثل یه بذر کاشته میشیم و اون قراره فصل جدیدی از زندگیمون باشه… مسیر من تا الان توی زندگیم راحت و مستقیم نبوده، اما هر قدمش برام ارزشمند بوده… مسیری که شما همسفرهای من هستید و قراره با هم و درکنار هم، بریم و چیزهای جدیدی رو کشف کنیم…
خیلی دوستون دارم و از اینکه توی این مسیر پر از چالش و هیجان، همراه تلخیها و خوشیهای من هستید، ازتون عمیقا تشکر میکنم
رِفیقِ همیشگیتون، فردین
